روایتی از وضعیت حاج احمد متوسلیان/ آخرین عکس یادگاری حاج احمد
تاریخ انتشار: ۱۵ تیر ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۲۴۵۶۲۸۴
خبرگزاری فارس-گروه حماسه و مقاومت: حاج احمد متوسلیان فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) بود که ۱۴ تیر سال ۱۳۶۱ در لبنان به دست فالانژیستها به اسارت درآمد. علی رغم اینکه بعد از ۳۹ سال از این اتفاق، گمانه زنیهایی بر زنده بودن او و همراهانش محسن موسوی، کاظم اخوان و تقی رستگار مطرح بوده است اما شواهدی نیز نشان میدهد همان روز این چهار تن به دست مزدوران اسراییلی به شهادت رسیدهاند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
حمید داوودآبادی نویسنده و پژوهشگر جنگ در ۲ بهمن سال ۹۸ یعنی چند روز پس از شهادت حاج قاسم خاطرهای را از او روایت میکند و اینگونه خبر از شهادت قطعی چهار اسیر ایرانی میدهد: «چند وقتی بود که شدیداً دنبال این بودم تا چند نفر که مطمئن بودم و هستم کاملترین اطلاعات را از حاج احمد متوسلیان فقط آنها دارند، حضوری ببینم و در این رابطه سوال کنم تا اطمینانم از اطلاعاتی که تا امروز داشتم، کامل شود. حاج قاسم سلیمانی یکی از آنها بود که اطلاعات و نظرش خیلی برایم اهمیت داشت و به نوعی ختم کلام بود.
دوست عزیزم احسان محمدحسنی - رئیس سازمان هنری رسانه اوج - با حاج قاسم ارتباط کاری زیادی داشت. یکی دو بار به او گفتم ترتیبی دهد با حاج قاسم جلسهای کوتاه داشته باشم. یک بار قرار شد هنگامی که حاج قاسم به شهرک سینمایی دفاع مقدس برای بازدید از صحنههای فیلمبرداری «به وقت شام» میرود، برویم آن جا که به دلایلی جور نشد. گذشت تا اینکه بنده و خانوادهام برای جشن عروسی دختر آقا احسان که جمعه شب ۲۴ اسفند ۱۳۹۷ در تالار طلائیه بود، دعوت شدیم.
ساعت حدود ۸ شب، دور میز کنار دوستان نشسته بودیم که ناگهان چشمانم از تعجب گرد شد. حاج قاسم سلیمانی، یکّه و تنها، با لباس شخصی و خیلی معمولی، وارد سالن شد. از همان اول به ذهنم رسید بروم سراغش، ولی مانده بودم چطور؟ نمیدانم چرا کم آوردم؟! احسان حسنی لطف کرد، دستم را گرفت و برد سر میزی که افرادی خاص نشسته بودند. مرا برد جلوی حاج قاسم. حاجی محترمانه و با ادب همیشگی، سریع از جا برخاست.
تا احسان گفت: ایشون آقای داودآبادی هستند که ... حاج قاسم لبخند زیبایی زد و گفت: بله، ایشون رو که میشناسم ... قند در دلم آب شد. چه کیفی کردم از این حرف سردار. همین طور که روی صندلی سمت راستش مینشستم، با خنده گفتم: خب خدا رو شکر که بنده رو میشناسید، پس نیازی به معرفی نیست. و با خنده جوابم را داد.
حاج قاسم سلیمانی
دور میز گرد، از سمت چپِ حاج قاسم، ابراهیم حاتمی کیا کارگردان، گلعلی بابایی نویسنده، مرتضی سرهنگی رئیس دفتر ادبیات و هنر مقاومت، و محسن مؤمنی رئیس حوزه هنری، که پهلوی من قرار داشت، نشسته بودند. حاجی داشت با آقای سرهنگی درباره نوشتن کتاب زندگی سردار شهید مهدی زینالدین فرمانده لشکر ۱۷ علی بن ابی طالب (ع) صحبت میکرد که ظاهراً برای این کار دو تن از نویسندگان معروف حوزه هنری را برده بودند پیش حاج قاسم.
آقای سرهنگی که فهمید با حاجی کار دارم، لطف کرد، زود حرفش را تمام کرد و به صحبت با محسن مؤمنی مشغول شد. سعی کردم از فرصت پیش آمده که معلوم نبود مجدداً نصیبم شود و نشد! در کمترین زمان، بیشترین و بهترین بهرۀ ممکن را ببرم! آرام دهانم را بردم دم گوش حاجی و گفتم: حاج آقا، من تقریبا ۲۵ ساله که در ایران و لبنان پیگیر قضیه حاج احمد متوسلیان هستم...
نگاهش به روبه رو بود. همان طور حرف میزد. جرأت نکردم به چشمانش نگاه کنم. با همان لبخند روی لبش، رو کرد به من و گفت: خب، ببینم تو که ۲۵ سال روی این پرونده کار کردی، به چه نتیجهای رسیدی؟! آرام گفتم: «به این رسیدم که همون روز اول همشون شهید شدهاند.»
با لحنی ملایم گفت: «درسته. دقیقاً. تا همون شب اول همشون شهید شدند.» با تعجب گفتم: پس این حرفها که بعضیا میزنند که زندهاند و در زندانهای اسرائیل هستند چیه؟ لبخند تلخی زد و گفت: این حرفها رو ول کن. و ادامه داد: خب دیگه به چی رسیدی؟ جرات نمیکردم بگویم. نه این که از حاج قاسم بترسم، نه اصلاً. بلکه از ادعای خود هراس داشتم. دهانم را به گوشش نزدیک کردم تا آن که بغلش نشسته بود، نشنود. و صحبت ادامه داشت و من ساکت، ولی مات و مبهوت، مانده بودم!»
این روایت میتواند روشنگر بسیاری از ادعاها و بازیهایی باشد که عدهای هر ساله به راه میاندازند و سالهاست با این ادعا دل خانوادههای چشم انتظار را به درد میآورند.
حج احمد متوسلیان از جمله فرماندهان جنگ تحمیلی بود که بی شک رشادتهایش لحظهای در تاریخ درخشان کشورمان گم نخواهد شد.
تصویر زیر آخرین عکس یادگاری حاج احمد و حاج همت است.
شهید همت در پشت این عکس با خط خود شرح عکس را چنین مینویسد: «دره جنتا، تیر ۱۳۶۱ چند ساعت پس از گرفتن این عکس احمد، سردار رشید سپاه اسلام، به اسارت فالانژیستها درآمد.»
انتهای پیام/
منبع: فارس
کلیدواژه: احمد متوسلیان ربوده شدن شهید سلیمانی شهید همت حاج احمد متوسلیان حاج قاسم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۴۵۶۲۸۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روز خلیج فارس با شهنواز
از راست اسدالله، قبصه چی که جز لج و لجبازی با ما دیدبانها بلد نبود، وقتی بالای دیدگاه بودیم و ازش درخواست شلیک روی دشمن میکردیم، میگفت: باز این فرعونها صبحونه شون را تو بهترین هتل دنیا خوردند رفتن بالا فکر میکنن ما قبضه چی ها نوکر و بردشون هستیم و تو این گرما دست به سینه دستوراتشون، وقتی هم اولین شلیک کردی بعد فرمایشاتشون تازه شروع میشه حالا شلیک بعدی پنجاه تا بالا بیست به راست
دومی از راست پرویزه که به خاطر کفتراش تو جنگ مونده و هشت سال ماند و ماند و هشت بار مجروح شد یکبار شش گلوله تیربار، یک بارش سیوشش تا ترکش، یکبار دیگه چشم راستش و یکبار هم که
روی تخت بیمارستان جنگی با آن خونریزی شدید و قطع نشدنی رگ بین دو پا میگفت: دیگه به من نگید پرویز بگید پروین
و جراحش غش کرده بود از خنده
و بعد اون سمت چپی استاد شهنواز، آقا قاسم مسئول و پدر ما کوچولو بسیجیهای مقر اسکله هشت که از همان روزهای اول جنگی با رفیقش حسین لدن (مادر همون بچهها) وقتی فهمیدن بعثیها، تو جاده خروجی شهر آبادان مینیبوس و اتوبوس و سواری مردم بیگناه را میگیرند و هرکس ریش داره را پیاده و به اسارت برده و یا اعدام صحرایی میکنند قسم خوردند تا آبادان از محاصره در نیاد ریششون رو نزنند و ریششان بلند شد و بلند شد و بلند شد تا آنکه شانسشون زد و محاصره شهر یک سال نشده شکسته شد وگرنه حالا حالاها هرسال رکورد جدیدتر ریششون تو کتاب رکوردهای گینس جابجا و قیافه هردویشون هم طوری ثبت میشد که تا حالا اینقدر گمنام نمونند
ولی یک سال کمتری بعد، قاسم با برادر کوچکترش رضا که همسن من بود تو مرحله سوم عملیات خرمشهر با هم مجروح شدند و قاسم داغان و مجروح روز آزادی خرمشهر و وسط غریو شادی مردم تو خیابونا بود که ننه قاسم نتوست تحمل کنه و زد زیر گریه و خبر شهادت رضا را وسط شادی اون همه مردم به قاسمش داد
این عکس را امیر گرفت، که با هم مهماتهای خمپاره اسدالله را میدزدیم و بعد به خودش میدادیم که برامون شلیک کنه
برای همایون شهنواز آشنایی با این بچهها اون روز تو دهنه خلیجفارس طوری بود که انگار همرزمهای رییسعلی دلواری رو پیدا کرده
بهر حال برای من روز خلیجفارس با تمام جغرافیای داخل و بیرون این عکس
همگی از اینجور آدمها هستند و بس
۵۷۵۷
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901792